مرتجع ترین حکومت مدرن
واژه های «دولت»، «حکومت» و «حاکمیت» اگرچه جزو واژه ها و اصطلاحات مربوط به عصر جدید و مدرن است، اما حکومت و حاکمیت بر مردم از زمانی آغاز شد که انسان، اجتماعی شده و به صورت متمرکز در شهرها زندگی جمعی خود را شروع کرد. البته نوع حکومت و حکمرانی در جوامع مختلف متفاوت بوده است و حکمرانی بر مردم در ذیل عناوینی چون، حاکمیت پادشاهی و سلطنت، امپراتوری، خلافت و ... که از اشکال قدیمی حکومت است، انجام می گرفته است. در حال حاضر نیز، علی رغم اضمحلال این نوع روش های حکومتی، باز هم قسمی از پادشاهی را در نقاط مختلف جهان می توان مشاهده کرد. جالب تر اینکه، این نوع حکمرانی در کشورهای پیشرفته و مدرن امروزی غرب کماکان رایج است. اگر چه شاید بسیاری بپندارند که پادشاهی و سلطنت در این کشورها فقط جنبه تشریفاتی داشته و آن هیبت و اقتدار گذشته وجود ندارد، اما واقعیت این است که ما امروز همان سلطنت و پادشاهی گذشته را با همان قدرت و اقتدار و دیکتاتوری آن دوران، در این کشورها مشاهده می کنیم، که حکومت پادشاهی بریتانیا یکی از این نوع حکومت های مرتجع در عصر جدید است. در این نوشتار سعی شده که این موضوع، مستنداً و بنا به استناد به قوانین خود این کشور مورد بررسی قرار گیرد، تا با ذکر اختیارات بی حد و حصر پادشاه و ملکه بریتانیا، ثابت گردد که کشوری که دم از دموکراسی، حقوق بشر، رأی مردم، مخالفت با استبداد و دیکتاتوری و ... می زند، خود هنوز به لحاظ نوع حکومت و حکومتداری مانند قرون وسطی عمل می کند. این در حالی است که حتی، در بسیاری از کشورهای جهان سومی نیز دیگر خبری از اختیارات بی حد و حصر پادشاه یا ملکه وجود ندارد. برابر آمار سازمان ملل، هفت کشور پیشرفته غربی در جهان دارای سیستم پادشاهی آن هم با سبک و سیاق قرون وسطایی هستند! که یکی از آنان، کشور بریتانیا است که به آن می پردازیم:
1- ساختار حکومت و دولت در بریتانیا
قبل از ورود به این بحث باید اشاره شود که بسیاری از مردم جهان و حتی ایران به اشتباه یا سهواً کشور بریتانیا را انگلستان یا انگلیس می نامند، در حالی که انگلستان، فقط یک بخش از این کشور است که با سه بخش اسکاتلند، ولز و ایرلند شمالی، مجموع کشور بریتانیا را تشکیل می دهد و نام رسمی و بین المللی آن «پادشاهی متحد» یا «پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی» با علامت اختصاری و بین المللی (UK) می باشد. نوع حکومت برابر قوانین این کشور، پادشاهی مشروطه است. قوه مقننه در این کشور از دو مجلس قانون گذاری (مجلس عوام) با 635 عضو (برای مدت پنج سال) و (مجلس عیان) با 1000 عضو تشکیل شده است. در این کشور هر حزبی که بیشترین کرسی مجلس عوام را به خود اختصاص دهد با انتخاب و اجازه شاه یا ملکه به سمت نخست وزیری منصوب می شود. در کل، پادشاه یا ملکه، رئیس کشور بوده و اختیارات بی حد و حصری دارد. منصب پادشاهی در این کشور بر اساس «نسب خونی» است و مردم حق انتخاب پادشاه یا ملکه را ندارند. قانون اساسی این کشور هیچگاه به صورت مدون در نیامده است و در مواقع نیاز کشور و طبق شرایط روز، از طریق تصویب پارلمان، رأی عمومی و یا حتی توسط شاه و ملکه قوانین جدید تصویب می شود. در این کشور، چند حزب سیاسی فعالیت می کنند که مهمترین آنان عبارتند از: احزاب محافظه کار، کارگر، آزادیخواه، دموکرات لیبرال و حزب ملی اسکاتلند.
2- جایگاه شاه و ملکه در ساختار قدرت
الف) مقامی تشریفاتی یا مقامی با اختیارات بی حد و حصر
بر خلاف تصور بسیاری از مردم جهان از جمله خود مردم بریتانیا، مقام پادشاه و ملکه در انگلیس نه تنها تشریفاتی نیست، بلکه شاه از اختیارات بی حد و حصری برخوردار بوده که کمتر حاکمی در جهان، حتی در کشورهای عقب مانده امروزی، از آن برخوردار است. به عبارتی، در پس پرده ظاهر مدرن و امروزی ساختار حکومتی بریتانیا، این کشور دارای نوعی ساختار حکومتی قرون وسطایی است و پادشاه و ملکه از همان اختیارات و قدرتی برخوردارند که اسلاف گذشته شان از آن برخوردار بوده اند. فقط قدرت شاه یا ملکه در لفافه رنگ و لعاب ظاهری ای چون مجلس، دولت، انتخابات و... پنهان شده و اعمال می گردد. می توان گفت: دموکراسی، حق رأی، انتخابات، حقوق بشر و ... با استناد به قوانین خود بریتانیا، عوام فریبی و فریبکاری ای بیش نیست.
ب) نحوه انتخاب پادشاه
یکی از دلایل اصلی دیکتاتوری و استبداد حکومت در بریتانیا همین نحوه تعیین پادشاه یا ملکه به این مقام است که کلاً انتصابی است. انتصابی که نه تنها انتخابی در آن نیست،بلکه همان گونه که گفتیم فقط بر اساس «نسب خونی» و به صورت موروثی است. این انتصاب، از قرن ها پیش به همین روش امروز بوده و هیچ تغییری نیز نداشته است. عزل و برکناری پادشاه یا ملکه درحقوق بریتانیا پیش بینی نشده است و هیچ مرجعی به عنوان ناظر، حق و جرئت تشخیص ناتوانی و عزل پادشاه و ملکه را از مقام سلطنت ندارد. ظاهراً فقط مرگ و ناتوانی جسمی پادشاه و ملکه باعث عزل آنان از این مقام می شود! که این مسئله، با توجه به قدرتی که شاه و ملکه در ساختار حکومتی بریتانیا دارند، نشان از استبداد و دیکتاتوری مطلق در ساختار حکومتی این کشور دارد. چراکه مردم این کشور در انتخاب شاه یا ملکه خود هیچ نقشی ندارند.
یکی دیگر از نامهای کربلا "کور بابل" بوده است و معنای آن به زبان عربی یعنی مجموعهای از روستاهای بابلی. بسیاری از پژوهشگران معتقدند که کربلا به سان مادر بسیاری از روستاهایی بود که در حد فاصل شام و فرات قرار داشتهاند و نیز مادر تمدنهای بینالنهرین بوده که مرکز عبادت در آن زمان نیز تلقی میشد . این سرزمین به دلیل موقعیت آب و هوایی و حاصلخیز بودن خاکش، شاهد بسیاری از اقوام مختلف در طول تاریخ بوده است که از جمله آنان می توان به کلدانیها، تنوخیین و لخمیین و مناذره اشاره کرد. کربلا نامهای متعددی در تاریخ داشته که از آن جمله میتوان به "الطف" اشاره کرد که به معنی "لطیفترین" است. این نام به این دلیل برای کربلا انتخاب شده که این سرزمین در حاشیه رودخانه علقمهای که شعبهای از فرات بوده است، مستقر بود و آب کربلا نیز از این شعبه تأمین میشد. از دیگر نامهای ثبت شده کربلا در تاریخ، نینوا، شفیه، عقر، نواویس، عینالتمر و امالقری است. اما این سرزمین از زمانی شهرت تاریخی خود را به دست آورد که امام حسین(ع) و خاندان و صحابه وی در سال 61 هجری قمری مصادف با 680 میلادی در این سرزمین به شهادت رسیدند. اولین علامت بارگاه امام حسین(ع) از سوی قبیله بنیاسد که در نزدیکی کربلا سکنی گزیده بودند، بنا نهاده شد. آنها مراسمی خاص برای به خاک سپردن سیدالشهدا(ع) برگزار کردند و علامتی بر قبر شریف وی گذاشتند که سایبانی کوچک بر قبر حضرتش بود. با بر سر کار آمدن مختاربنابیعبیده ثقفی که حکومتش را به نام خونخواهی از قاتلان حسین(ع) در کوفه برقرار کرده بود، این بارگاه پیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. از آن به بعد شیعیان رهسپار زیارت قبر شریف امام حسین(ع) و اهلبیت و صحابه آن حضرت شدند و این قبر به قبلهگاهی برای شیعیان بهخصوص در کوفه، مدائن و شهر بصره تبدیل شد و مختار در آن زمان بنایی در اطراف قبر شریف امام حسین(ع) ساخت و روستایی در آن منطقه تشکیل شد. حرم حسینی(ع) در طول تاریخ از یک سو همیشه مورد دشمنی خلفا و کژدینان و از طرف دیگر مورد علاقه مردم بوده است. در آغاز حکومت عباسیها، زمینه برای زیارت قبر شریف امام حسین(ع) از سوی مسلمانان فراهم شد و این روال ادامه داشت تا زمان هارونالرشید، پنجمین خلیفه عباسی که در سال 193 هجری قبر شریف امام حسین(ع) و تمامی خانههای اطراف آن را ویران کرد. پس از هارونالرشید، بنایی دیگر بر آرامگاه سیدالشهداء(ع) ساخته شد که تا سال 233 هجری قمری یعنی به خلافت رسیدن متوکل عباسی بر جای ماند؛ اما متوکل عباسی پای خود را در همان مسیری گذاشت که هارونالرشید گذاشته بود و سیاست حکومت خود را، سیاست دشمنی با اهلبیت(ع) قرار داد. متوکل عباسی که عشق و محبت به حسین(ع) را ریشه در حب اهلبیت(ع) میدانست و طاقت دیدن افزایش زائران گسترده بارگاه امام حسین(ع) را نداشت، دستور منهدم ساختن قبر شریف امام(ع) و تمامی خانههای اطراف آن را صادر کرد و زیارت امام حسین(ع) را ممنوع کرد. متوکل عباسی تمام آن منطقه را زیرورو کرد و سپس سراسر آن منطقه را پر از آب کرد. در تاریخ این واقعیت ثبت شده است که شخصی به نام "دیزج" که یهودیالاصل بود، مأمور متوکل عباسی برای کشتن زائران امام حسین(ع) شده بود. این شخص مأموریت آن را داشت که هر زائری را که برای زیارت قبر امام حسین(ع) به آن مناطق پا میگذاشت، از دم تیغ بگذراند. بعد از آن که متوکل عباسی در سال 247 هجری به هلاکت رسید، بار دیگر بنای بسیار بزرگی بر مزار امام حسین(ع) ساخته شد؛ به گونهای که این بنا آنقدر ارتفاع داشت که مردم از دوردست آن را تشخیص میدادند و برای زیارت به سوی آن رهسپار میشدند. از آن به بعد بسیاری از علویان توانستند خانههای خود را در نزدیکی قبر شریف امام حسین(ع) در کربلا بنا نهند که در رأس آنان "ابراهیم المجاب بن محمد العابد بن الامام موسی بن جعفر(ع)" قرار داشت و او اولین علویای بود که در سرزمین کربلا سکنی گزید و این حادثه در سال 247 هجری اتفاق افتاد. آلبویه پس از تأسیس دولت آلبویه، عضدالدوله در سال 379 هجری قمری، ضریحی از عاج برای قبر شریف امام حسین(ع) ساخت و با بنا نهاده شدن بارگاهی جدید برای سیدالشهدا،(ع) بازارها و خانههای بیشتری در اطراف آن ساخته و شهر کربلا با دیوارهایی بزرگ احاطه شد. این شهر در زمان عضدالدوله بسیار پررونق و از لحاظ دینی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ادبی به شهری بسیار مشهور تبدیل شد. سلجوقیان بعد از انقراض حکومت آلبویه، سلجوقیان بر سر کار آمدند که سیاست سلجوقیان نیز بر اهمیت گذاشتن نسبت به عتبات مقدسه قرار گرفت. در آن زمان سلطانملکشاه سلجوقی و وزیر آن نظامالملک در سال 553 هجری قمری دیوارهای بنا نهاده شده و ساختمانهای حرم شریف امام حسین(ع) را بازسازی کردند و خلیفه "مفتفی" خود شخصا به زیارت قبر امام حسین(ع) رهسپار شد و پس از آن دیگر خلفا نیز از این سیاست تبعیت کردند و به زیارت حرم حسینی(ع) رهسپار میشدند؛ به طوری که خلیفه ناصرالدینالله و المستعصم و المستنصر نیز قبر شریف امام حسین(ع) را زیارت کردند. صفویه زمانی که شاه اسماعیل صفوی درسال 914 هجری بغداد را فتح کرد، خود شخصا برای زیارت قبر شریف امام حسین(ع) راهی کربلا شد و دستور داد که ضریحی از طلا برای قبر شریف امام حسین(ع) ساخته شود. او همچنین دوازده چلچراغ طلا به قبر شریف امام حسین(ع) هدیه و دستور ساخت صندوقی از نقره خالص را برای بارگاه صادر کرد. وی همچنین بارگاه امام حسین(ع) را با فرشهای بسیار گرانقیمت آراست. شاه اسماعیل صفوی به مدت یک شب در حرم امام حسین(ع) اعتکاف کرد و پس از آن راهی زیارت قبر امام علی(ع) در نجف اشرف شد. قاجاریه در عهد قاجار، سه بار گنبد امام حسین(ع) طلاکاری شد و آغامحمدخان، مؤسس قاجاریه در ایران خود شخصا در سال 1207 هجری گنبد امام حسین(ع) را طلاکاری کرد. فتحعلی شاه قاجار نیز به دلیل آنکه طلای گنبد امام حسین(ع) سیاه شده بود، برای دومین بار مجددا به طلاکاری این گنبد اقدام کرد.پیدایش سرزمین کربلا به دوران بابلیها بازمیگردد . در آن زمان این سرزمین مجموعهای از روستاها بوده است که برای بابلیها تقدس خاصی داشته است .
نامهای کربلا
تاریخ بارگاه امام حسین(ع)
دشمنی خلفا و محبت مردم
عشق ایرانیان
اشاره
شخصیّت انسان بستگى به درجات معنوى و ملکات اخلاقى او دارد. علم و دانش هنگامى ثمربخش و موجب نورانیّت است که همراه فضایل و ارزشها و آمیخته با تهذیب و رشد معنوى و اخلاقى باشد و گرنه حجاب خواهد شد .
حضرت آیة اللّه ستوده از نظر تقوا و عمل، از انسانهاى ممتاز به شمار مىآمد . پارسایى و وارستگى و مقیّد بودن به آداب اسلامى و انجام وظیفه، اصول نخستین و همیشگى زندگى او را تشکیل مىداد؛ به طورى که شخصیّتهاى بزرگ، او را به این عنوان مىشناختند؛ آن گونه که این جمله به زبانها افتاد و معروف شد : «ستوده به راستى ستوده است .»
آقاى ستوده حدود بیست سال قبل فرمود : «جسمم در این دنیا است؛ ولى روحم در جاى دیگر است .» و یک بار در درس فرمود : «در همه عمرم دروغ نگفتهام .»
در زیر نمونه هایی از فضیلت ها و ویژگی های اخلاقی این فقیه مهذب وارسته را ذکر می کنیم :
اخلاص
بسیارى از شاگردان حضرت آیت الله ستوده معتقدند : «آنچه استاد ستوده را با همه مقامات علمى، از نظر ما بزرگ جلوه مىداد، اخلاص و بندگى او در درگاه پروردگار و ارادات او به اهل بیت پیامبر (ص) بود.»
ایشان همیشه مىفرمود: «توکل به خدا و ذکر را فراموش نکنید.» حضرت آیت الله ستوده تمام اعضا و جوارحش، خوابش، بیدارىاش، نگاهش و همه اعمالش براى خدا بود.
به طلبهها اکیدا نصیحت مىفرمود: «به دنبال دنیا راه نیفتید. با توکل به خدا و رعایت اخلاص، انجام وظیفه کنید تا دنیا به دنبال شما بیاید. بدانید که هرگاه وقتش فرا رسید، مواهب دنیا به شما مىرسد.
اینجانب در خانهاى مستأجر بودم، صاحب خانه روزى آمد و گفت: مدت اجاره به سر آمده، خانه را خالى کنید. من به سراغ خانه دیگر رفتم و اجاره کردم و به آن جا منتقل شدم. بعد از یک ماه همان صاحب خانه اول به منزل ما آمد و در را زد، رفتم در را باز کردم.
او گفت: حاج آقا! من مىخواستم خانه را تعمیر کنم، تعمیر کردم. بیا این کلید آن خانه است، این خانه را به شما واگذار کردم مال خودتان باشد.»
مورد دیگر این که: «یکى از تجّار متدیّن (مرحوم آقاى حاج یداللّه رجبیان) مسجدى عظیم در کنار مدینة العلم قم به نام مسجد امام حسن (ع) ساخت و براى آن خیلى خرج کرد. روزى نزد من آمد و گفت: حاج آقا! این مسجد را مىبینى، من ساختهام.
گفتهام نصف ثواب آن مال شما باشد. در حالى که من هیچ کارى در مورد این مسجد انجام ندادهام.»
بنابراین اگر کارها از روى اخلاص باشد و ما به سوى معنویات برویم، دنیایمان نیز خوب خواهد شد.
وظیفه شناسی
آیة اللّه ستوده، تنها به انجام وظیفه خویش مىاندیشید و هیچگاه تحت تأثیر عوامزدگى و جو سازى دیگران قرار نمىگرفت. او با توجه به توانایىهایش، مهمترین وظیفه و تکلیف خود را در تدریس و درس و بحث فقه و اصول آل محمد (ص) مىدانست و در انجام آن دریغ و کوتاهى نمىکرد.
با توجه به این که تدریس علمى او آمیخته با تدریس اخلاق و تقوا بود، کردار و گفتارش، درس عملى خودسازى براى تربیت شاگردان محسوب مىشد. همیشه رضاى خداوند را در نظر مىگرفت. اخلاص ممتازى داشت و تقوا و اخلاص را با تعهد و قداست آمیخته بود.
مرحوم عالم ربّانى آیة اللّه حاج شیخ مرتضى حائرى(م 1406 ق) به ایشان اصرار داشت که درس خارج شروع کند؛ اما ایشان قبول نمىکرد؛ مىگفت:
«وظیفهام همین درس و بحث سطوح است که انجام مىدهم.» و مىفرمود: «آنچه رابه حسب ظاهر، وظیفه و تکلیف تشخیص دادهام، عمل کردهام و اگر این درسها به طور عمیق خوانده شود، پایههاى درس خارج استوار خواهد شد.»
منابع :
کتاب ستارگان حرم
« امر به معروف و نهی از منکر واجب فراموش شده »
یکی از موضوعاتی که در عصر ما به فراموشی سپرده شد بالاخص در خانواده ها اصل مهم امر به معروف ونهی از منکر می باشد .در دین مبین اسلام این امراز ضروریات دین به شمار می آید وقرآن و احادیث تأکید فراوانی بر این موضوع دارد. اصلی که اگر بیشتر از این در خانواده واجتماع به بعد فراموشی کشیده شود صددر صد خانواده ایده آل واجتماعی با ثبات اخلاقی نخواهیم داشت ضرورتی که هدف همه انبیاء الهی بود وبندگان خدارا بر این اساس هدایت وراهنمایی می کردند ویکی از ویژگی های مهم امت وآخر الزمان همین مسئله مهم امر به معروف ونهی ازمنکر است.
قرآن در سوره آل عمران آیه 110می فرمایید:
«کُنتُم خَیرَاُمّهٍ اَخرَجَت لنّاسِ تَامُرونَ بِالمَعروف وتَنهَونَ عَن المُنکر وتُومِنونَ بالله »
شما بهترین امتی هستید که بر مردم ظاهر شده اید به شرط آنکه امر به معروف ونهی از منکر کنید
به سیاق آیه شریفه اگر ما درخانواده یا اجتماع به این فرضیه عمل کنیم دارای بهترین خانواده یا اجتماع هستیم وکسانی که این فرضیه الهی در خانواده واجتماع بروز می دهند آنها بهترین امت به فرموده قرآن می باشند.
امر به معروف یک وظیفه عمومی است:
خداوند در سور توبه درآیه 71می فرماید : « تمام مردم و زنان باایمان نسبت به یکدیگر حق ولایت دارند تایکدیگر را به معروف سفارش کنند و از منکر باز دارند » . در این عصر بسیاری هستند چون این فرضیه ضرر مالی یا جانی به آنها وارد می کند آن را ترک کرده اند ودست روی کلاه خود گذاشته اند و ادعا می کنند که دین دار هستند . امام باقر می فرماید:« افرادی هستند که اگرنماز ضرری به مال ویا جانشان بزنند آن را ترک می کنند وهمان گونه که امر به معروف ونهی از منکر راکه بزرگترین وشریف ترین اجباد است ترک کرده اند »
در کتاب کنز العمال حدیثی است که معصوم می فرماید: « که اگر گناه مخفیانه انجام شود خطری برای همه مردم ندارد ولی اگر گناه آشکار انجام شود ومردم قدرت برخورد داشته باشند ولی ساکت بمانند خداوند همه را مورد قهر وعذاب خود قرار می دهد ».
وامروزه کسانی که امر به معرف ونهی ازمنکر می کنند وبه شکلی نصیحت کننده هستند مردم آنها را دوست ندارند ولی سیره ائمه معصومین ما برعکس این مسئله بود .امام صادق (ع) می فرماید :« بهترین دوستان من کسی است که عیوب مرا به عنوان هدیه به من تذکر دهد »
ودر مقابل بعضی ها وقتی آنهار را امر به نیکی ونهی از زشتی می کنیم به فرمایش قرآن می گویند:
سوره بقره آیه11 : « واِذا قِیلَ لَهُم لاتُفسِدوا فِی الاَرض قالو نَحنُ مُصلِحون »
می گوئیم آقا یا خانم این عمل زشت است ، در دنیا آخرت سعادت مند نمی شود کسی که که منکری انجام دهد واز معروف فاصله بگیرد . با تکبر وغرور می گوید ما خود مصلحیم واعمال وکردارما تنها به صلاح است.
ایام ایام محرم وعاشورای سید وسالار شهیدانی است که قیام خود را بر اساس این فرضیه الهی قرار داد وتا آخرین لحظه با آن همه شدائد وسختی ها ومصائبی که هر کدام از آنها کوهی را از پا در می آورد حرکت کرد واسلام ودین الهی وسیره نبوی را زنده کرد وبر تمام انحرافات وفساد ها وکجروی ها خط بطلان کشید وبه همه آزاد مردان جهان فهماند که سعادت وعزت بر پایه رعایت کردن به این فرضیه الهی است .
به برادرش محمد حنیفه نوشت « من نه از روی خود خواهی ویا برای خوش گذرانی ونه برای فساد وستمگری ازمدینه خارج می شوم بلکه خارج شدن من برای اصلاح مفاسدی است که برای امت جدم پیامبرپیش آمده . « اُریدُ اَن آمَرَ بِالمَعروف واَنهی عَن المُنکر » وهدفم امر به معروف ونهی ازمنکر است ومی خواهم سنت سیره جدم و پدرم علی مرتضی را زنده نمایم . نتیجه آنکه اگر به این فرضیه خوب عمل شود آثار بسیار خوب در پی خواهد داشت .
اولین اثر اصلاح خود انسان است یعنی اگر کسی این وظیفه را بر خود واجب کند که هر جا لازم باشد امر به معروف ونهی از منکر کندخود او هم اهل معروف می شود واز منکرفاصله می گیرد.
ودوم آن که دراجروپاداشی که خداوند به نیکی ها می دهد اوهم شریک است در حدیث آمده که هر کس مردم را به کار خیرراهنمایی وسفارش کند در پاداش آن شریک می باشد بدون اینکه از اجر عامل کاسته شود .
سوم از قهر وغضب خداوند نجات پیدا می کند . امام علی (ع) می فرماید : هر کس منکری رادید قلباً ناراحت شد همانا از قهر خدا نجات پیدا کرده وتن به سلامت برده است وهرکس بازبان ازکارخلاف نهی منکر کند رستگار می شود و به فوز عظیم چه در دنیا و آخرت می رسد که ازجمله آن شر اشرار و ظالمان و ستمکاران را از خود دور می کنند ولی اگر امربه معروف ونهی ازمنکر ترک شود به تدریج اشرار حاکم خواهند شد وکار به جایی می رسد که هرچه خوبان فریاد زنند پاسخی نمی شنوند .
به عنوان مثال اگر امروز همه کشورهای اسلامی بر سر اسرائیل غاصب فریاد بزنند در مقابل آن خون خوار ومتجاوز قرار بگیرند اوعقب می کشند وفلسطین را آزاد می کنند ودر آخر به یکی از بهترین آثار وبرکات امر به معروف ونهی ازمنکر اشاره می کنیم وآن هم برکات اقتصادی است .
امروزه نازل نشدن رحمت الهی مسئله ای است که همه ماازآن رنج می بریم سالیان درازی است که در رحمت الهی برروی ما بسته شده ولی تا به حال اگر ذره ای اندیشه وفکر می کردیم که
علت این خشکسالی ها واحتکارها وگران فروشی ها چیست صدردرصد وضع کنونی بهتر ازاین بود . خداوند درسوره اعراف آیه 96می فرماید : « اگر مردم ایمان آوردند وتقوا پیشه کنند که یکی از مصادیق تقوا امر به معروف ونهی ازمنکر است به طور قطع برکاتی از آسمان وزمین بر آنها خواهیم گشود »
وجود نازنین امام پنجم حضرت باقر(ع) می فرماید : « با امربه معروف ونهی ازمنکر کسب حلال و زمین آباد می شود اگر امروزه با کم فروشی ها ، گران فروشی ها ، ربا خواری ها وحیله گری ها برخورد کنند بازار اصلاح می شود .» اگر امروزه مردم رعایت تقوای الهی کنند وخود وخانواده واجتماع را دعوت به معروف و نهی ازمنکر کنند به فرمایش صریح فرآن برکات آسمانی وزمین نازل می شود به امیدروزی که همه ما در زیر سایه فرضیه الهی حرکت کنیم و سرمشق خود را در این مسیر انبیا و اولیاء و حجج الهی بالأخص حضرت سید وسالار شهیدان ابا عبداله الحسین (ع) قرار بدهیم .
« حجت الاسلام حاج آقا غلامی »
عوامل حادثه ساز حادثه کربلا
1 – بی اعتمایی به وصیت پیامبر (ص) : متاسفانه این ثقل گران سنگ قرآن و عترت پس از رحلت پیامبر (ص) به فراموشی سپرده شده از سوی امت در غربت و انزوا قرار گرفت ، جریان نفاق قدرت یافت و با استفاده از اوضاع آشفته اجتماعی آن زمان توانست خلافت را از جایگاه حقیقی خود خارج سازد ، اولین و مهمترین عامل حادثه کربلا سقیفه بود که سبب تبدیل خلافت به سلطنت شد.
حضرت علی (ع) فرمودند من از هنگام رحلت پیامبر (ص) پیوسته مظلوم بوده ام . یزید به پیروی از جدش ابوسفیان و پدرش معاویه کمر همت به ویران کردن بنیاد اسلام و محو یاد ونام پیامبر و خاندانش بست .
2 – دنیا طلبی خواص : عده ای به علت دنیا طلبی به گمراهی افتادند و تطمیع شدند ودر مقابل امام حسین (ع) ایستادند دنیا لغزشگاه خطرناک است ،عمر سعد به خاطر دنیا ومقام دنیای بامداد عاشورا فریاد زد ای لشکر پیش ابن زیاد گواهی و شهادت بدهید که اولین تیر را من به سوی حسین و یارانش پرتاب کردم،دو عامل باعث دنیا طلبی شد ، یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است ودوم ( اتبعواالشهوات ) دنبال شهوترانی ها و هوسرانی ها ودر یک جمله دنیا طلبی موج دنیا گرایی ، ثروت اندوزی ،هوسرانی در میان خواص به قدری فراگیرکه حتی عهد و زهد علوی نتوانست آن را مهار کند علت این بود که زمام جامعه آن زمان در دست کسانی بود که جز به شکم و دنیا طلبی بهنمی اندیشیدند امام حسین (ع) خطاب به یاران خود فرمودند ، آن زمان که همراه ما به صفین می رفتید ،دینتان پیشاپیش دنیایتان بود ، لیکن امروز دینتان پیشاپیش دینتان ما امروز برای شما وشما برای ما ولی امروز به نیروی علیه ما تبدیل شده ای
3- افول غیرت دینی : یعنی دفاع از محبوب در برابر متجاوز ، متاسفانه افول غیرت دینی وجود داشت وباعث شد وبسیاری از ارزش های اسلامی و دینی به فراموشی سپرده شود وبار دیگر جاهلیت با همه ویزگی هایش جلوه گر شود لذا عصر یزید ،عنصر نفی همه اندیشه ها و ارزش های اسلامی بود ? امام حسین (ع) در نامه ای به جمعی از بزرگان بصره به صراحت اعلام کرد ، سنت و دین خدا دمرده و به فراموشی سپرده شده است ومن وظیفه دارم که سنت و دین را احیاء و مردم را هدایت کنم .
4 – کوتاهی خواص از ادای وظیفه : اگر چهره های سرشناس کوفه که بانی دعوت از امام حسین (ع) شدند بر موضع وتصمیم خود باقی می ماندند و به جای ترس از ابن زیاد از خدا می ترسیدند ونماینده امام حسین را تنها نمی گذاشتند چه بسا که حوادث دردناک بعدی اتفاق نمی افتاد . مقام معظم رهبری فرمودند : اگر خواص بد فهمیدند ، دیر فهمیدند ،ویا فهمیدند وبا هم اختلاف کردند ، معلوم است که در تاریخ کربلاها تکرار خواهد شد .
5- عدم بصیرت : امام صادق (ع) می فرمایند :عموی ما عباس (ع) با بصیرت بود ، آینده نگر و درایمان استوار بوده همراه امام حسین (ع) جهاد کرد و اکمتحان خوبی داد تاا به شهادت رسید . بصرت به معنای بینایی دل است م بینایی دل بر گرفته از قدرت تحلیل صحیح است . بصیرت نیاز اصلی جامعه است . و اجازه نمی دهد غبار آلودگی فتنه کسی را گمراه کند .
هر ضربه ای که مسلمان در طول تازیخ بشریت خورده اند از ضعف تحلیل و بینایی دل بوده است . موانع بصیرت ،جهل ، دنیاپرستی ، شخصیت طلبی هواپرستی و خود محوری می باشد .
6- غفلت : از امور خطرناکی که ممکن است دامنگیر هر کسی شود و او را از سعادت دنیا وآخرت ساقط سازد ،غفلت ،بی توجهی ، بی خبری است . یکی از مصادیق غفلت پیروی از مفسد وبه سوی غیر خدا رفتن است که متاسفانه عده زیادی در لشکر یزید قرار گرفتن و ودر مقابل امام زمانشان شمشیر کشیدند . نتیجه غفلت باعث ضلالت و گمراهی ، هلاکت ، مردن روح و قلب واز دست دادن بصیرت می شود .
« حجت الاسلام علی پور »
شفا یافته: فاطمه استا نیستی
متولد: 1344
اهل: کلات نادری
بیماریها: سرطان خون، فلج بدن، عفونت کلیه
در آیینه مقابل تصویر شکسته و رنجور زنی را دید که هیچ شباهتی با او نداشت، رنگ پریده، رخساری تکیده و چین عمیقی که زیر چشمان به گودی نشستهاش هویدا شده بود، چهرهاش را پیرتر از آنچه بود نشان میداد.
با حسرت، آهی کشید و از آیینه رو گرداند، اما آیینهای دیگر برابر با نگاهش ایستاده بود، با حیرت به عقب برگشت، باز هم آیینهای، تصویر مضطربش را منعکس کرد. دور خود چرخید. چهار سویش را آیینهها گرفته بودند. گویی زندانی آیینها شده بود. حس کرد آیینهها به او نزدیک میشوند. زندانش تنگتر و تنگتر میشد. تصویرش در میان آیینهها تکثیر شده بود ، خواست تا از حصار آیینهها بگریزد. خود را به آیینهای زد، بی آن که بشکند، درون آیینه گم شد، اما در آیینههای دیگر، تصویرهای تکراریاش به او خندیدند.
مضطرب شده بود، حیرت و ناباوری به جانش افتاده بود، خواست که فریاد بکشد. اما گویی تصاویر متعددش از هر آیینهای دستی انداخته بودند گلویش را محکم میفشردند. دیگر آیینهها آنقدر به او نزدیک شده بودند که از چهار سو به آن چسبیده بودند، تصویر خودش را هم در آیینهای نمیدید. هراس به جانش ریخته بود، احساس کرد که جانش از چشمانش بیرون میرود. بی اختیار پلکهایش را گشود همه جا نورانی بود. نوری شدید، دیدگانش را زد، کسی که به او نزدیک شده بود دیده نمیشد.
خسته بود، خیلی خسته، همین بود که تا کنار پنجره فولاد نشست به سرعت خوابش برد، خواب عجیبی دید. خواب آیینههایی که او را حبس کرده بودند جانش به لبش آمده بود، خواست که فریاد بزند اما گویی گلویش را محکم گرفته بودند
در نور غرق شده بود، تو گویی خود منبعی از نور بود که در نگاه مضطرب او میبارید،چشمانش را بست و دوباره باز کرد، آیینهای کوچک و سبز رو به رو با نگاهش یافت که تصویرش را منعکس کرده بود، لبخندی زد، تصویرش هم خندید، دیگر آن شکستگی و رنجوری قبل را در چهرهاش نمیدید، حتی چروکی هم در صورتش دیده نمیشد، چشمانش نیز به گودی نرفته بود، درست مثل قبل از آنی که مریض بشود و در بیمارستان بستری گردد. شاداب بود، شاداب و سرحال، از خوشحالی فریادی کشید و خود را در فضا رها کرد.
محمود به حتم چیزی را از او مخفی میکرد. این را او از نگاه نگرانش می فهمید. از وی پرسید. محمود جوابی عجولانه داد و سعی کرد تا موضوع صحبت را عوض کند، طفره او از جواب، مسأله را بغرنجتر کرد، دیگر حتم پیدا کرد که برایش اتفاقی افتاده است. اما چه بود این اتاق؟ نمیدانست. میدید که هر روز رنجورتر و ضعیف تر می شود و فهمید که دردی لاعلاج به جانش افتاده است. دکترها چیزی به او نمیگفتند، اما میدید که با محمود پچ پچ سوأل برانگیز دارند. محمود به او چیزی نمیگفت، همیشه وقتی درباره مریضیاش از او پرسش میکرد با لبخندی زورکی و قیافهای ساختگی که سعی میکرد اندوهش را پنهان سازد، میگفت: چیز مهمی نیست، یه بیماری جزئیه، زود خوب میشی، بهت قول میدم.
اما بیماری او جزئی نبود، این را وقتی فهمید که از پاهایش قدرت حرکت سلب شده بود. فلج شده بود، شوهرش به اصرار سعی میکرد به او بقبولاند که چیز مهمی نیست، اما او دیگر به حرفهای محمود و قیافه ظاهراً شاد و آن لبخندهای تصنعی او بی توجه بود. حالا میدانست که در بهار خزان زده زندگی به زمستان سرد رسیده است، فهمیده بود که چون برگی باید از درخت زندگی جدا شود و بر زمین بیفتد. میدانست که مرگ به استقبالش آمده است. خیلی زود، زودتر از آن که تصورش را میکرد.
آخرین بار که معاینه شد، از نگاه سرد و پر یأس دکترها حقیقت را خواند. آنها به او چیزی نگفتند، اما محمود را به کناری کشیده به او گفتند- دیگه کارش تمومه. از دست ما کاری ساخته نیست. محمود تکیهاش را به دیوار داد و آرام سر خورد و زمین نشست. سرش را میان دستانش برد و نگاهش به کف اتاق خیره ماند، هیچ نگفت، اما درونش غوغایی بود. به یکباره از جا برخاست، خودش را به دکتر رساند و گفت: میتونم با خودم ببرمش؟ کجا؟ - میخوام برمش مشهد، دخیل امام هشتم(ع). - این غیر ممکنه، حرکت براش خوب نیست، محمود تقریبا فریاد کشد. - شما که قطع امید کردین دکتر، شما که میدونید میمیره، پس اجازه بدین به جای این جا با خودم ببرمش مشهد، بذارین اگه میخواد بمیره کنار قبر امام هشتم (ع) بمیره.
چشمانش را که بست، صدای مهیب شکستن آیینهها را شنید، چشم باز کرد، نوری در نگاهی درخشید، حصار آیینهها شکسته بود و دستی پر نور آیینهای سبز را رو به روی نگاه او گرفته بود. تصویر خودش را در آیینه دید، اثری از درد در چهرهاش دیده نمیشد، گویی سالم شده بود.
دکتر سری تکان داد و گفت: برای ما مسئولیت داره، ما نمیتونیم این اجازه رو به شما بدیم. محمود، خود را به آغوش دکترا انداخت، شانههایش شروع به لرزیدن کرد. دکتر عینکش را جا به جا کرد. محمود با گریه گفت: فاطمه هنوز جوونه، دکتر! خیلی جوونه، هنوز زوده بمیره، اونو میبرم مشهد، دخیل امام هشتم (ع) میبندمش و از او میخوام شفاش بده. امام مظلوم ما خیلی روؤفن، میدونم که دلشون به جوونی فاطمه میسوزه، یه امیدی تو دلم میگه که فاطمه تو مشهد شفا پیدا میکنه آره دکتر! فاطمه رو میبرم مشهد تا شاید ان شأا... فرجی بشه و شفا پیدا کنه، خودش را از آغوش دکتر کند و نگاه بارانیاش را در نگاه خیس دکتر انداخت، پرسید: اجازه میدید دکتر؟ دکتر از زیر عینک با گوشه انگشت شستش جلوی بارش قطرههای اشک را گرفت، سری تکان داد و گفت: باشه اونو ببر ان شأا..... که شفا پیدا میکند.
خسته بود، خیلی خسته، همین بود که تا کنار پنجره فولاد نشست به سرعت خوابش برد، خواب عجیبی دید. خواب آیینههایی که او را حبس کرده بودند جانش به لبش آمده بود، خواست که فریاد بزند اما گویی گلویش را محکم گرفته بودند. چشمانش را که بست، صدای مهیب شکستن آیینهها را شنید، چشم باز کرد، نوری در نگاهی درخشید، حصار آیینهها شکسته بود و دستی پر نور آیینهای سبز را رو به روی نگاه او گرفته بود. تصویر خودش را در آیینه دید، اثری از درد در چهرهاش دیده نمیشد، گویی سالم شده بود.
حسی غریب به جانش افتاده بود، دلش میخواست صاحب آن دستان نورانی را ببیند و بر آنها بوسه بزند، از جا برخاست، روی پاهای خودش پاهایی که تا لحظاتی قبل هیچ حرکتی نداشت. به پاهایش نگاه کرد، سالم بودند، دستی بر آنها کشید، هیچ دردی احساس نکرد، از خوشحالی فریادی کشید و به هوا پرید.
با شفا یافتن او، صدای نقاره خانه برخاست. زنها به سویش دویدند، تا به خود آمد، بر امواج دستهای زائران حرم بالا رفته بود. محمود به دستانی مینگریست که فاطمه را بر خود داشت، فاطمه در امواج دستها فرو رفت، قطرهای اشک از گونه محمود بر پهنة صورتش فرو چکید، زانو زد و سجده کرد. سجده شکر، سجده سپاس و تشکر از حضرت رضا(ع)
سند این ماجرای واقعی: پایگاه اینترنتی حضرت رضا علیه السلام
نخستین بار در سال ???? خورشیدی ( ???? میلادی)، ویلهلم کونیگ باستانشناس آلمانی، در نشریه ی کاوش و پیشرفت طی مقالهای خبر از وجود باتری های اشکانی می دهد
در آن سال ها ویلهلم کونیگ که ادارهی موزهی ملی عراق را بر عهده داشت، هنگام کندوکاو در یکی از روستاهای خواجه ربو ( نزدیک شهر باستانی تیسفون - نزدیک بغداد )، به کوزهای سفالی به بلندی چهارده سانتیمتر برخورد که استوانهای مسی در خود داشت و در میان آن استوانه نیز میلهای آهنی جای گرفته بود. بررسیها از وجود مادهای اسیدی، مانند سرکه و نیز خوردگی شیمیایی در آن ظرف سفالی خبر دادند.
کونیگ بر این باور بود که یک باتری باستانی را پیدا کرده و باید برای شناساندن آن به جهانیان و اثبات ادعای خود کوشش کند.
بررسیها نشان داد که پیشینه ی این باتریبه حدود دو هزار سال پیش باز می گردد، یعنی زمانی که اشکانیان ( پارتها ) بر میانرودان (بین النهرین) که از زمان کوروش بزرگ تا یورش اعراب به ایران، بخشی از خاک ایران بوده است فرمانروایی می کردند.
با آغاز جنگ جهانی دوم، ادامه ی پژوهشها درباره باتریهای ایرانی به فراموشی سپرده شد. پس از بیست سال، جان پیرچنسکی (John B Pierczynski) در دانشگاه کارولینای شمالی آمریکا اقدام به ساخت یک مدل از باتریهای ایرانی کرد. وی برای الکترولیت از سرکه نیم درصد استفاده کرد و توانست یک ولتاژ نیم ولتی به مدت ?? روز به نمایش بگذارد.
بدین گونه برای پژوهشگران ثابت شده بود که با کوزههای یافت شده در سرزمین ایرانیان می توان برق تولید کرد.
در سال ???? آزمایش همانندی در شهر هیلدسهایم آلمان انجام شد. دکتر آرن اِگ برشت (Dr Arne Eggebrecht) نیز در مدلی که ساخته بود از سرکه انگور نیم درصد استفاده کرد و توانست شدت جریان ??? میکرو آمپری را اندازه بگیرد.
دکتر اِگ برشت پس از این آزمایش موفقیتآمیز مایل بود کاربرد این باتریها را برای آبکاری، بوسیله آزمایش عملی نشان دهد. بنابراین در سپتامبر همان سال نمونه ی خود را به یک وان آبکاری طلا که یک تندیس نقرهای در آن قرار داشت وصل کرد، پس از دو ساعت و نیم، یک لایه یک دهم میکرومتری (0.1 µm) روی تندیس نشسته بود. نتیجه این آزمایش به قدری شگفت انگیز بود که مجله ی اشپیگل در شماره ? اکتبر ???? با آب و تاب از آن گزارش داد.
و سرانجام پل کیسر از دانشگاه آلبرت ادمونتون کانادا در سال ???? میلادی، برای نخستین بار گزارش کاملی در مورد باتری اشکانی منتشر ساخت.
سردار سرتیپ پاسدار نور علی شوشتری در سال 1327 در روستای سر ولایت شهرستان نیشابور به دنیا آمد.
وی که از فرماندهان پر افتخار و یارگاران نامدار دفاع مقدس محسوب می شود در دوران قبل از انقلاب با ارادت ویژه ای که نسبت به مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای داشت و به طور مرتب در جلسات ایشان شرکت می نمود و بدین طریق با فضای مبارزه ارتباط داشت. در دوران بعد از انقلاب و مخصوصاً در زمان دفاع مقدس نیز در عملیات های مختلف - خصوصاً در جبهه جنوب - حضور فعال داشت.
سردار شوشتری که افتخار همرزمی شهیدان بزرگواری همچون شهید باکری و شهید برونسی را در کارنامه زرین خود دارد
در اکثر عملیات ها با مسئولیت های مختلف به ویژه فرماندهی محورهای عملیاتی حضوری فعال داشت که هفت بار جراحت شدید و تحمل رنج و درد ناشی از آن ماحصل این حضور فعال و مخلصانه بود و بدین ترتیب افتخار جانبازی را چون برگ زرین دیگری برای کتاب زندگی سراسر مجاهدت او به ارمغان آورد.
با وقوع عملیات مرصاد وی به توصیه مقام معظم رهبری مسئولیت این عملیات غرور آفرین را بر عهده گرفت و به نقل از شهید صیاد شیرازی فرماندهی خوبی از خود به نمایش گذاشت تا جایی که در تماس مرحوم حاج سید احمد خمینی با وی و ابلاغ گزارش پیشرفت عملیات توسط آن مرحوم به امام خمینی (ره)، حضرت امام خطاب به سردار شوشتری می فرمایند: "در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد."
فرماندهی لشگر5 قرارگاه نجف، قرارگاه حمزه و جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه بخشی از مسئولیت های این فرمانده بزرگ و شهید والا مقام است. وی از اول فروردین 88 نیز با حفظ سمت، فرماندهی قرارگاه قدس زاهدان را عهده دار شد و موفق گردید با تلاشی پیگیر و مجاهدتی خستگی ناپذیر ایجاد اتحاد بین طوایف شیعه و سنی را در این استان به افتخارات خود بیفزاید.
سردار شهید نورعلی شوشتری که سال های متمادی منصب خادمی افتخاری بارگاه ملکوتی امام رضا را نیز عهده دار بود بارها در جمع همرزمانش گفته بود:
آرزو دارم در میدان جنگ باشم و به شهادت برسم و جسم ناقابلم در راه خدا تکه تکه شود.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
ولادت
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نیمه شعبان سال 255یا 256هجری بود پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام یازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسید ، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه حکومت جبار ، نگرانی هایی پدید آمد . علت آن اخبار و احادیثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی تولد خواهد یافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشین ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احادیثی که بخصوص از پیغمبر ( ص ) رسیده بود ، این مطلب زیاد گفته شده و به گوش زمامداران رسیده بود در این زمان یعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی ، هشتمین خلیفه عباسی ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی قرار داد این اندیشه - که ظهور مصلحی پایه های حکومت ستمکاران را متزلزل می نماید و باید از تولد نوزادان جلوگیری کرد ، و حتی مادران بیگناه را کشت ، و یا قابله هایی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاریخ نظایری دارد . در زمان حضرت ابراهیم ( ع ) نمرود چنین کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نیز به همین روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران می خواهند مشعل حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل می کند ، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نیز داستان تاریخ به گونه ای شگفت انگیز و معجزه آسا تکرار شد امام دهم بیست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام یازدهم ( ع ) نیز در آنجا زیر نظر و نگهبانی حکومت به سر می برد به هنگامی که ولادت ، این اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزدیک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پدید آمدن این نوزاد جلوگیری کنند ، و اگر پدید آمد و بدین جهان پای نهاد ، او را از میان بردارند بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته می شد ، جز چند تن معدود از نزدیکان ، یا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمی دید . آنان نیز مهدی را گاه بگاه می دیدند ، نه همیشه و به صورت عادی.
شیعیان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
در مدت 5 یا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی که پدر بزرگوارش حیات داشت ، شیعیان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع) می رسیدند از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنمایاند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد آنان پسری را دیدند که بیرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبیه به پدر خویش . امام عسکری فرمود : " پس از من ، این پسر امام شماست ، و خلیفه من است در میان شما ، امراو را اطاعت کنید ، از گرد رهبری او پراکنده نگردید ، که هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد . این را هم بدانید که شما او را پس از امروز نخواهید دید ، تا اینکه زمانی دراز بگذرد . بنابراین از نایب او ، عثمان بن سعید ، اطاعت کنید " . و بدین گونه ، امام یازدهم ، ضمن تصریح به واقع شدن غیبت کبری ، امام مهدی را به جماعت شیعیان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولایت را اعلام داشت .یکی از متفکران و فیلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسیده است ، ابو سهل نوبختی می باشد باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان می زیست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری در روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری دیده از جهان فرو بست . در این روز بنا به سنت اسلامی ، می بایست حضرت مهدی بر پیکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جریان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و یا بد خواهان آن را از مسیر اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی و رسالت اسلامی و ولایت دینی را به دست دیگران سپارند . بدین سان ، مردم دیدند کودکی همچون خورشید تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بیرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پیکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد
ضرورت غیبت آخرین امام
بیرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند ، و در چنین شرایطی بود که برای بقای حجت حق تعالی ، امر غیبت امام دوازدهم پیش آمد و جز این راهی برای حفظ جان آن " خلیفه خدا درزمین " نبود ، زیرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بین مردم همان بود و قتلش همان . پس مشیت و حکمت الهی بر این تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی کوتاه گردد ، و واسطه فیوضات ربانی ، بر اهل زمین سالم ماند . بدین صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نیست ، اما انوار هدایتش از پس پرده غیبت راهنمای موالیان و دوستانش می باشد . ضمنا این کیفر کردار امت اسلامی است که نه تنها از مسیر ولایت و اطاعت امیر المؤمنین علی ( ع ) و فرزندان معصومش روی بر تافت ، بلکه به آزار و قتل آنان نیز اقدام کرد ، و لزوم نهان زیستی آخرین امام را برای حفظ جانش سبب شد در این باب سخن بسیار است و مجال تنگ ، اما برای اینکه خوانندگان به اهمیت وجود امام غایب در جهان بینی تشیع پی برند ، به نقل قول پروفسور هانری کربن - مستشرق فرانسوی - در ملاقاتی که با علامه طباطبائی داشته ، می پردازیم :" به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را میان خدا و خلق ، برای همیشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پیوستگی ولایت را زنده و پابر جا می دارد ... تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - ختم شده می داند ، ولی ولایت راکه همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد ، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند . رابطه ای که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی کشف نماید ، بواسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد - صلوات الله علیهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولایت جانشینان وی ( به عقیده شیعه )زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقیقتی است زنده که هرگز نظ ر علمی نمی تواند او ر ا از خرافات شمرده از لیست حقایق حذف نماید آری تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت ، لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این حقیقت میان عالم انسانی و الوهی ، برای همیشه ، باقی و پا برجاست " یعنی با اعتقاد به امام حی غایب
صورت و سیرت مهدی ع
چهره و شمایل حضرت مهدی ( ع ) را راویان حدیث شیعی و سنی چنین نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و کشیده ، چشمانش سیاه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهایش براق و گشاد ، بینی اش کشیده و زیبا، پیشانی اش بلند و تابنده . استخوان بندی اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهایش درشت .گونه هایش کم گوشت و اندکی متمایل به زردی - که از بیداری شب عارض شده -بر گونه راستش خالی مشکین . عضلاتش پیچیده و محکم ، موی سرش بر لاله گوش ریخته ، اندامش متناسب و زیبا ، هیاتش خوش منظر و رباینده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق . قیافه اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار .نگاهش دگرگون کننده ، خروشش دریاسان ، و فریادش همه گیر " .حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسیار است و دارنده ذخایر پیامبران است . وی نهمین امام است از نسل امام حسین ( ع ) اکنون از نظرها غایب است . ولی مطلق و خاتم اولیاء و وصی اوصیاء و قائد جهانی و انقلابی اکبر است . چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ، و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند .حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند . در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد .مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد ، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی شود . نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند ...برخی به او بگروند ، با دیگران جنگ کند ، و هیچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی ، باقی نماند و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی ، در جهان جریان نیابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند . در آن روزگار ، قدرت عقلی توده ها تمرکز یابد . مهدی ( ع ) با تایید الهی ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی در همگان پدید آورد ... .مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی بیمانند دست یابند . حتی چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های زمین و دیگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود .در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند .مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .
شمشیر حضرت مهدی ع
شمشیر مهدی ، سیف الله و سیف الله المنتقم است . شمشیری است خدائی ،شمشیری است انتقام گیرنده از ستمگران و مستکبران . شمشیر مهدی شمشیر انتقام از همه جانیان در طول تاریخ است . درندگان متمدن آدمکش را می کشد ، اما بر سر ضعیفان و مستضعفان رحمت می بارد و آنها را می نوازد .
روزگار موعظه و نصیحت در زمان او دیگر نیست . پیامبران و امامان و اولیاء حق آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجای آوردند . بسیاری از مردم نشنیدند و راه باطل خود را رفتند و حتی اولیاء حق را زهر خوراندند و کشتند . اما در زمان حضرت مهدی باید از آنها انتقام گرفته شود . مهدی ع آن قدر از ستمگران را بکشد که بعضی گویند : این مرد از آل محمد ص نیست . اما او از آل محمد ( ص ) است یعنی از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانیت است . از روایات شگفت انگیزی که در مورد حضرت مهدی ع آمده است ، خبری است که از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده و مربوط است به 1290 سال قبل . در این روایت
حضرت باقر ع می گویند : " مهدی ، بر مرکبهای پر صدایی ، که آتش و نور در آنها تعبیه شده است ، سوار می شود و به آسمانها ، همه آسمانها سفر می کند " . و نیز در روایت امام محمد باقر ع گفته شده است که بیشتر آسمانها ، آباد و محل سکونت است . البته این آسمان شناسی اسلامی ، که از مکتب ائمه طاهرین ع استفاده می شود ، ربطی به آسمان شناسی یونانی و هیئت بطلمیوسی ندارد ... و هر چه در آسمان شناسی یونانی ، محدود بودن فلک ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمان شناسی اسلامی ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بیشمار و قمرها و منظومه های فراوان . و گفتن چنین مطالبی از طرف پیامبر اکرم ص و امام باقر ع جز از راه ارتباط با عالم غیب و علم خدائی امکان نداشته است
غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
مدت غیبت صغری بیش از هفتاد سال بطول نینجامید از سال 260ه. تا سال 329ه که در این مدت نایبان خاص ، به محضر حضرت مهدی ( ع ) می رسیدند ، و پاسخ نامه ها سؤالات را به مردم می رساندند . نایبان خاص که افتخار رسیدن به محضر امام ع را داشته اند ، چهار تن می باشند که به " نواب خاص " یا " نایبان ویژه " معروفند . نخستین نایب خاص مهدی ( ع ) عثمان بن سعید اسدی است . که ظاهرا بعد از سال 260 هجری وفات کرد ، و در بغداد به خاک سپرده شد . عثمان بن سعید از یاران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام یازدهم بود و خود در زیر سایه امامت پرورش یافته بود . محمد بن عثمان : دومین سفیر و نایب امام ع محمد بن عثمان بن سعید فرزند عثمان بن سعید است که در سال 305هجری وفات کرد و در بغداد بخاک سپرده شد .نیابت و سفارت محمد بن سعید نزدیک چهل سال بطول انجامید . حسین بن روح نوبختی : سومین سفیر ، حسین بن روح نوبختی بود که در سال 326هجری فوت کرد . علی بن محمد سمری : چهارمین سفیر و نایب امام حجه بن الحسن ( ع ) است که در سال 329هجری قمری در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وی نزدیک آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی است .همین بزرگان و عالمان و روحانیون برجسته و پرهیزگار و زاهد و آگاه در دوره غیبت صغری واسطه ارتباط مردم با امام غایب و حل مشکلات آنها بوسیله حضرت مهدی ع بودند .
غیبت دراز مدت یا غیبت کبری و نیابت عامه
این دوره بعد از زمان غیبت صغری آغاز شد ، و تاکنون ادامه دارد .این مدت دوران امتحان و سنجش ایمان و عمل مردم است . در زمان نیابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده ای به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصی که آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق کند ، نایب عام امام ع باشد و به نیابت از سوی امام ، ولی جامعه باشد در امر دین و دنیا . بنابراین ، در هیچ دوره ای پیوند امام ( ع ) با مردم گسیخته نشده و نبوده است . اکنون نیز ، که دوران نیابت عامه است ، عالم بزرگی که دارای همه شرایط فقیه و دانای دین بوده است و نیز شرایط رهبری را دارد ، در راس جامعه قرار می گیرد و مردم به او مراجعه می کنند و او صاحب " ولایت شرعیه " است به نیابت از حضرت مهدی ( ع ) . بنابراین ، اگر نایب امام ( ع ) در این دوره ، حکومتی را درست و صالح نداند آن حکومت طاغوتی است ، زیرا رابطه ای با خدا و دین خدا و امامت و نظارت شرعی اسلامی ندارد . بنابر راهنمایی امام زمان عجل الله فرجه برای حفظ انتقال موجودیت تشیع و دین خدا ، باید همیشه عالم و فقیهی در راس جامعه شیعه قرار گیرد که شایسته و اهل باشد ، و چون کسی - با اعلمیت و اولویت - در راس جامعه دینی و اسلامی قرار گرفت باید مجتهدان و علمای دیگر مقام او را پاس دارند ، و برای نگهداری وحدت اسلامی و تمرکز قدرت دینی او را کمک رسانند ، تا قدرتهای فاسد نتوانند آن را متلاشی و متزلزل کنند . گر چه دوری ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدی ( ع ) - بسیار درد آور است ، ولی بهر حال - در این دوره آزمایش - اعتقاد ما اینست که حضرت مهدی ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگی می کند ، روزی که " اقتضای تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابی پر شور و حرکتی خونین و پردامنه ، بشریت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحید و آیین اسلامی را عزت دوباره خواهد بخشید .
اعتقاد به مهدویت در دوره های گذشته
اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجی در دینهای دیگر مانند : یهودی ، زردشتی ، مسیحی و مدعیان نبوت عموما ، و دین مقدس اسلام ، خصوصا ، به عنوان یک اصل مسلم مورد قبول همه بوده است .
اعتقاد به حضرت مهدی ( ع ) منحصر به شیعه نیست
عقیده به ظهور حضرت مهدی ( ع ) فقط مربوط به شیعیان و عالم تشیع نیست ،بلکه بسیاری از مذاهب اهل سنت( مالکی ، حنفی ، شافعی و حنبلی و ... ) به این اصل اعتقاد دارند و دانشمندان آنها ، این موضوع را در کتابهای فراوان خود آورده اند و احادیث پیغمبر ( ص ) را درباره مهدی ( ع ) از حدیثهای متواتر و صحیح می دانند.
مهمترین و حساسترین وظیفه بانوان پرورش و تربیت فرزنداست.در این باره پدر و مادر هر دو مسئولیت دارند لیکن ثقل این کارمعمولا بر دوش مادران می باشد. این شغلی است که حتی اگر زنی در بیرون از منزل شاغل باشد نه تنها از دوشش برداشته نمی شود بلکه وظیفه ی اصلی او است
زیرا آنها هستند که می توانند مرتبا از کودکان خویش مراقبت وحفاظت نمایند.اگر مادران به وظیفه سنگین و مقدس مادرى آشنا باشند و با برنامه صحیح نونهالان اجتماع را پرورش دهند ، می توانند اوضاع عمومى یک اجتماع بلکه جهان را به طور کلى دگرگون سازند.بنابراین ترقى وتنزل،پیشرفت و عقبماندگى اجتماع در دستبانوان و به اختیار آنهاست.
بدین جهت پیغمبر اسلام (ص) فرمود:بهشت در زیر پاى مادران است. (1)
بچهدارىکار آسانى نیستبلکه شغل بسیار پر مسئولیتى است.مقدسترین وارزندهترین شغلى است که دستگاه آفرینش بر عهده بانوان گذاشته است.
ثمره ازدواج
وجود فرزند میوه درخت زناشویى و یکآرزوى طبیعى است.ازدواج بىفرزند مانند درختبىبار است.وجودفرزند پیوند زناشویى را استوار می سازد،مرد و زن را به خانه و زندگىعلاقهمند می گرداند. محیط خانه را با صفا و طراوت می کند و مرد را به تلاش و کوشش بیشتر وادار و زن را به خانه و کاشانه دلگرم می سازد.
امام سجاد علیه السلام فرمود: سعادت انسان در اینست که فرزندان صالحى داشته باشد که به آنان استعانت جوید. (2)
اطفالى که هم اکنون در محیط کوچک خانه پرورش مىیابند مردان و زنان آینده اجتماع خواهند بود.هر درسى را که در محیط خانه و در دامنپدر و مادر فرا گیرند در اجتماع فردا به مرحله عمل خواهند رسانید.اگرخانوادهها اصلاح گردند اجتماع نیز حتما اصلاح خواهد شد. چوناجتماع به غیر از همین خانوادهها چیزى نیست.اگر کودکان امروز،تندخو،ستیزهگر، متجاوز،چاپلوس،دروغگو،بد اخلاق،کوتاه فکر،بىاراده،شنو،ترسو،خجول، نادان،خودخواه،پول پرست،لاابالى پرورش یابند جامعه بزرگ فردا نیز به همین صفات واخلاق زشت گرفتار خواهد شد.اگر امروز با تملق و چاپلوسى از شماچیزى گرفتند فردا هم در مقابل زورگویان چاپلوسى خواهند کرد.
و بالعکس اگر کودکان امروز درستکار،شجاع،بلند همت،خوش اخلاق،خیرخواه،بردبار،دلدار، با ایمان،زور نشنو،غیر متجاوز،عدالتخواه،بزرگ نفس،حقگو،امانتدار،دانا،روشنفکر،راستگو، صریح اللهجه تربیتشوند فردا هم همین صفات عالى را به صورتکاملترى ظاهر خواهند ساخت.
بنابراین،پدران و مادران و بالاخص مادران در قبال فرزندان خویش و اجتماع بزرگترین و سنگینترین مسؤولیت را خواهند داشت.
والدین اگر مطابق نقشه صحیح و برنامه دقیق تربیتى در تربیت کودکان خویشاقدام نمایند بزرگترین خدمت را نسبتبه اجتماع آینده خواهند نمود.واگر در انجام این وظیفه بزرگ سهلانگارى کنند در قیامت مسؤول خواهندبود.
بدین جهت امام سجاد علیه السلام فرمود:
حق فرزندت اینست کهبدانى که او از تو می باشد. بد باشد یا خوب با تو نسبت دارد.در قبالپرورش و تادیب او و راهنمایىاش به سوى خدا و کمک کردنش بهفرمانبردارى مسؤولیت دارى.رفتارت با او رفتار کسى باشد که یقین دارد در مقابل احسان کردن به او پاداش نیک خواهد داشت و در مقابلبد رفتارى کیفر بد خواهد دید. (3)
در اینجا باید یادآور شویم که چنان نیست که هر بانویى از شغلمادرى و تربیت صحیح آگاه باشد بلکه رموز آنرا باید یاد گرفت.لیکن دراین مقاله ی کوتاه نمی توان وارد فن تربیتشد و مباحث دقیق آنرا موردتجزیه و تحلیل قرار داد.
خوشبختانه کتابهایى در این باره تالیف شده دراختیار خوانندگان قرار دارد.مادران علاقهمند میتوانند آنها را تهیه ومطالعه نمایند و از تجربیات خودشان نیز استفاده کنند.( در بخش خانواده نیز مقالاتی در باره ی کودکان و تربیت آن ها در اختیار کاربران قرار دارد.) اگر بانویی با هوش وعلاقهمندى باشد می تواند علاوه بر تربیت کردن فرزندان،خدمات علمىارزندهاى هم انجام دهد.با بکار بستن دستورهاى تربیتى و ملاحظه آثار و نتایج آنها بزودى در فن تربیت تخصص پیدا خواهد کرد.در آنصورت می تواند به وسیله اطلاعات جالبى که در این باره بدست آورده در راه اصلاحو تکمیل کتابهاى تربیتى خدمات علمى و ارزندهاى انجام دهد.
لیکن یادآورى یک نکته ضرورت دارد.بسیارى از مردم از معناىصحیح تربیت غافل بوده بین تعلیم و تربیت فرق نمی گذارند.تربیت را نیزیک نوع تعلیم مىپندارند.خیال می کنند با یاد دادن یک سلسله مفاهیم ومطالب سودمند دینى یا تربیتى و به وسیله پند و اندرزهاى حکما و شعراء و نقل سرگذشت مردان نیک می توان کودک را کاملا تحت تاثیر قرار داد ومطابق دلخواه تربیتش نمود.
مثلا گمان می کنند اگر آیات و روایات مربوط به مذمت دروغگویى را به اطفال یاد دادند و وادارشان کردند چندین حدیثو داستان درباره فضیلت راستگویى از بر کنند،و حتى در حضور مردمبخوانند و جایزه بگیرند، راستگو تربیتخواهند شد.در صورتیکه در موردتربیتبه این مقدار نمی توان اکتفا نمود.البته از بر کردن آیه و حدیث وداستانهاى آموزنده بىاثر نیست.لیکن آثارى را که از تربیت انتظار داریم نباید از این قبیل برنامههاى صورى انتظار داشته باشیم.
اگر در صدد تربیتصحیح و کامل باشیم باید کودک را در شرایط و اوضاع خاصى قرار دهیم و محیط صالح و مناسبى برایش بوجود آوریم که طبعا راستگو و صالح ودرستکار پرورش یابد.
محیط نشو و نما و پرورش کودک اگر محیط راستى ،درستى ،امانتدارى ، ایمان ،پاکیزگى ،انضباط ،شجاعت ،خیرخواهى ،مهر ،وفا ،صمیمیت ،عدالت ،کار و کوشش ،عفت، آزادى ،بلند همتى ،غیرت ،فداکارى باشد ،کودک نیز با همین صفات خو گرفتهتربیت می شود.و همچنین اگر در محیط خیانت،نادرستى،دروغ،حیله بازى،چاپلوسى،تعدى و تجاوز، عدم رعایتحقوق،عدم آزادى،بغض و کینه توزى،ستیزهگرى،لجبازى،کوتاه فکرى،نفاق ودو رویى پرورش یافتخواه ناخواه بدین صفات زشتخو گرفته فاسد و بد عمل تربیتخواهد شد. و در اینصورت پند و اندرزهاى دینى و ادبىگر چه آنها را از بر بخواند اصلاحش نخواهد کرد.
صدها آیه و روایت وشعر و داستان به مقدار یک عمل آموزنده تاثیر نخواهد کرد-دو صد گفتهچون نیم کردار نیست .پدر و مادر دروغگو نمی توانند به وسیله آیه و حدیثکودک را راستگو تربیت نمایند. پدر و مادر بىانضباط با عملخودشان بچه را کثیف و بىانضباط بار می آورند. کودک بیش از آن مقدارکه به سخنان شما توجه دارد در اعمال و رفتارتان دقت می کند.
بنابراین پدر و مادرانی که در صدد اصلاح و تربیت فرزندان خویشهستند باید قبلا محیط خانوادگى و روابط خودشان و اخلاق و رفتارشانرا اصلاح کنند تا فرزندانشان خواه ناخواه صالح و شایسته تربیتشوند.
پىنوشتها:
1-مجمع الزوائد ج 8 ص 138.
2-وسائل ج 15 ص 96.
3-بحار ج 74 ص 6.
منبع : برگرفته از کتاب " همسرداری " – نویسنده : ابراهیم امینی